پارت نهم

زمان ارسال : ۴۳۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

چند لحظه صبر کردم؛ امّا هیچ جوابی نیامد و با رسیدن به باشگاه، تلفن را در جیبم گذاشتم و از ماشین پیاده شدم.
گویا متین زودتر از من رسیده بود. تیبای سفید رنگش مقابل باشگاه پارک بود.
سریع داخل رفتم و از میان موزیک کر کننده‌ی داخل سالن، خودم را به قسمت رختکن رساندم و داخل شدم.

رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد


اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ثنا بانو

    ۳۰ ساله 10

    از قدیم گفتن کرم از درخته 🤣🤣خودش داره دنبال دردسر میگرده😂

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    دانیار؟ در اون که شکی نیست😂😂

    ۱ سال پیش
  • مهیا

    00

    رمان خیلی قشنگیه نویسنده ی قشنگم مشتاقم هر چه زودتر ادامشو بخونم🥺♥️

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    خیلی ممنونم از همراهی و نظرت عزیزم💚

    ۱ سال پیش
  • سارا

    10

    سلام خسته نباشی. مریم جون خوب توحس رمان رفته بودم تموم شد،🥺این پسر خیلی باحاله خوب خودشو تودردسر انداخت،ای دوست دارم اونیکه مرده همون که تواتوبوس دیده باشه،یکم حالش گرفته شه بخندیم🤪😂واسه ما عاشق شد

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم ممنون از همراهیت💚 ای بابا چقدر شما بی رحمید😂😔

    ۱ سال پیش
  • ملیکا

    ۲۲ ساله 00

    قلمتون عالیه واقعن من بی صبرانه منتظر ادامه رمانم

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم ممنون از همراهی‌تون💚

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    ای بابا چراعقلش یه چیزمیگه دستهاش یه کاردیگه زبونش یه جوردیگه فرزندم ازعقلت سود ببر

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    عاشق شده بچّه‌م خب😂😞

    ۱ سال پیش
  • رزا

    00

    مریم جون قلمت عالیه لحظه شماری می کنم که پارت جدید ارسال بشه خسته نباشی عزیزم

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    ممنونم از همراهی و نظر ارزشمندت عزیزم💚

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.